قوله تعالى: و من الناس منْ یشْری نفْسه الایة... این آیت در شأن صهیب بن سنان الرومى آمده است. مردى بود از جمله صحابه از عرب ابن نمر بن قاسط کنیت وى ابو یحیى دو پسر بود او را یکى حمزه نام، و یکى یحیى، و مصطفى او را باین کنیت خواند، بکودکى در غارت بدست روم افتاد، در میان ایشان بالید، وى را بدان رومى خواندند. عمر خطاب وصیت کرد تا وى بر او نماز کرد رسول خدا وى را دوست داشت و از وى راضى مرد، آن گه که بر رسول خدا مىآمد بهجرت، مشرکان وى را در راه بگرفتند، قصد کردند که وى را بکشند یا باز گردانند، آنچه از مال دنیا با خود داشت فرا ایشان داد، و آنچه بخانه داشت نشان فرا داد تا بستدند، و خویشتن را ازیشان باز خرید اسلام را، و هجرت را برسول خدا آمد بوى. در خبر آوردهاند که چون پیش وى آمد مصطفى او را گفت: «صهیب ربح البیع ربح البیع»، و گفتهاند که مشرکان او را روزگارى در مکه تعذیب کردند، گفت «انى شیخ کبیر فهل لکم ان تأخذوا مالى و تذرونى و دینى، ففعلوا، ثم خرج الى المدینة، فتلقاه ابو بکر و عمر فى رجال، فقال له ابو بکر ربح بیعک ابا یحیى و قرأ علیه هذه الآیة. یشرى و یشترى و یبیع و یبتاع همه یکى است خرید را و فروخت را عرب هر چهار گویند. ابْتغاء مرْضات الله طلبا لمرضاته، مشرکان صهیب را عذاب میکردند تا مرتد شود، گفت: من پیر مردیم، اگر من با شما باشم هیچ نفعى بشما عاید نگردد و هیچ مضرتى نرسد، مرا بگذارید و مالم فرا گیرید، پس مال ازو بستدند و او مراجعت بمدینه کرد.
و الله روف بالْعباد این عباد جماعتى مسلمانان بودند در مکه، کافران ایشان را تعذیب میکردند و رنج مىنمودند، تا بعضى را بکشتند و بعضى را باز فروختند عمار یاسر بود و مادر وى سمیه، و پدر وى یاسر، و بلال و خباب بن الارت، میگویند اول کسى را از مسلمانان که کشتند در اسلام مادر و پدر عمار یاسر بودند، قیل ربطت ام عمار بین بعیرین ثم وجئى قبلها بالرمح مصطفى صلى الله علیه و آله و سلم بوى بر گذشت و او را بر آن صفت دید، گفت صبرا، آل یاسر، فان موعدکم الجنة.
و گفتهاند، که این آیت در شأن امیر المومنین على بن ابى طالب (ع) آمد آن گه که مصطفى هجرت کرد، و على را بر جاى خواب خود خوابانید، و ذلک ان الله تعالى اوحى الى جبرئیل و میکائیل، انى آخیت بینکما و جعلت عمر احد کما اطول من عمر الآخر، فایکما یوثر صاحبه بالحیاة، فاختار کلاهما الحیاة، فاوحى الله الیهما أ فلا کنتما مثل على بن ابى طالب، آخیت بینه و بین نبى محمد صلى الله علیه و آله و سلم فبات على فراشه یفدیه بنفسه، و یوثره بالحیاة. اهبطا الى الارض فاحفظاه من عدوه، فنزلا، و کان جبرئیل عند رأس على، و میکائیل عند رجلیه، و جبرئیل ینادى «بخ بخ من مثلک یا بن ابى طالب، یباهى الله عز و جل بک الملائکة.» فانزل الله عز و جل على رسوله و هو متوجه الى المدینة فى شأن على: و من الناس منْ یشْری نفْسه... الآیة.
قوله تعالى یا أیها الذین آمنوا ادْخلوا فی السلْم کافة الآیة... بفتح سین قراءت حجازى و کسایى است، و بکسر سین قرائت باقى، اگر بفتح خوانى صلح است و اگر بکسر خوانى اسلام. و معنى هر دو متداخل اند که هر که در اسلام آمد در صلح مسلمانان آمد، و هر که در صلح مسلمانان آمد در بعضى معانى اسلام و شرایع آن پیوست. گفتهاند که آیت در شأن مومنان اهل کتاب آمد عبد الله بن سلام، و ثعلبة بن سلام، و ابن یامین و اسد و اسید ابنى کعب، و شعبة بن عمرو، و بحیر الراهب که روز شنبه را بزرگ میداشتند و گوشت و شیر شتر خوردن بر خود حرام میشناختند چنانک حکم جاهلیت بود پیش از اسلام، و نیز میگفتند یا رسول الله توریة هم کتاب خدا است اگر دستورى باشد تا برخوانیم و بدان قیام کنیم. الله تعالى با ایشان خطاب کرد که ادْخلوا فی السلْم کافة جمله بشرایع دین محمد در آئید، و احکام اسلام همه در پذیرید، و دین جهودى بیکبارگى دست بدارید. روى جابر بن عبد الله ان عمر بن الخطاب اتى رسول الله فقال انا نسمع احادیث من یهود، فتعجبنا، أ فترى ان نکتب بعضها؟ فقال أ متهوکون انتم کما تهوکت الیهود و النصارى؟ لقد جئتکم بها بیضا نقیة، و لو کان موسى حیا ما وسعه الا اتباعى و گفتهاند که این خطاب جمله مومنانست میگوید: بر اسلام پاینده باشید، و حدود سهام آن بجاى آرید.
عن على (ع) قال قال رسول الله «الاسلام ثمانیة اسهام: الاسلام سهم، و الصلوات سهم، و الزکاة سهم، و صوم رمضان سهم و الحج سهم، و الجهاد سهم، و الامر بالمعروف سهم و النهى عن المنکر سهم، و قد خاب من لا سهم له».
و قال صلى الله علیه و آله و سلم «کما لا تحسن الشجرة و لا تصلح الا بالورق الاخضر، کذلک لا یصلح الاسلام الا بالکف عن محارم الله و الاعمال الصالحة»
و لا تتبعوا خطوات الشیْطان الآیة... بر گامهاى شیطان مروید و خلاف مجوئید و از صلح سر مکشید، و از راه سنت و جماعت بمگردید، و با امیر خویش و با جماعة خویش خلاف میارید، قال النبى صلى الله علیه و آله و سلم «الجماعة رحمة و الفرقة عذاب، و ید الله على الجماعة، فاتبعوا السواد الاعظم فان من شذ شد فى النار.»
فإنْ زللْتمْ منْ بعْد ما جاءتْکم الْبینات الآیة... آن قوم را میگوید که بدین جهودى میل داشتند پس اسلام. میگوید اگر شما از شرایع اسلام بگردید و پاى از جاده شرع محمد و احکام قرآن برگیرید، و چیزى را از شرایع منسوخ پیش گیرید، و دل فاز آن دهید، از تعظیم روز شنبه و تحریم گوشت شتر بعد از آنک اسلام و قرآن بشما آمد، و حلال و حرام بر شما روشن گشت.
فاعْلموا أن الله عزیز حکیم اگر چنان کنید، پس بدانید که خداى تواناست و دانا و عقوبت کردن را توان دارد، آنچه از آن باز زند بدانش باز زند، و آنچه فرماید بدانش فرماید.
آوردهاند که کعب الاحبار در ابتداء اسلام وى سورة البقرة مىآموخت، چون باین آیت رسید، معلم او را گفت: «فاعلموا ان الله غفور رحیم» کعب گفت: این نه بر وجه است و قرآن چنین نتواند بود، غفور رحیم» گفتن اینجایگه لایق نیست، پس بمصحف بازگشتند در مصحف نبشته بود که فاعْلموا أن الله عزیز حکیم گفت «اجل هکذا هى» اکنون قرآن است براستى، و نظم قرآن بدرستى، گفتند از چه بدانستى؟ گفت «علمت ان الحکیم لا یتوعد ثم یقول غفور رحیم.»
هلْ ینْظرون الآیة... عکرمه روایت کند از ابن عباس رض قال «یاتى الله فى ظلل من السخاب، و قد قطعت طاقات» و فى روایة عن النبى صلى الله علیه و آله و سلم قال من الغمام طاقات یاتى الله عز و جل فیها محفوفة بالملائکة و ذلک قوله الا ان یأتیهم الله فى ظلل من الغمام.
ظلل جمع ظله، و ظله سایهبان است، و غمام ابرى باشد سپید رقیق همانست که در سورة الفرقان گفت: و یوْم تشقق السماء بالْغمام اى عن الغمام، میگوید آن روز که باز شکافد آسمان از ابر سپید نزول خداى را عز و جل حین ینزل فى ظلل من الغمام.
آن گه گفت و الْملائکة یعنى که الله آید و جوکى فریشتگان با وى.
قال ابن عباس مع الکروبیین، لها قرون، لهم کعوب ککعوب القنا ما بین اخمص احدهم و کعبه مسیرة خمسمائة عام.» مذهب اهل سنت و اصحاب حدیث در چنین اخبار و آیات صفات، بظاهر برفتن است و باطن تسلیم کردن، و از تفکر در معانى آن دور بودن، و تأویل نه نهادن، که تأویل راه بى راهان است، و تسلیم شعار اهل سنة و ایمانست. و بر وفق این آیت بروایت بو هریره مصطفى صلى الله علیه و آله و سلم گفت: «فبینا نحن وقوف یعنى یوم القیمة اذ سمعنا حسا من السماء شدیدا، فهالنا ثم ینزل اهل السماء الدنیا بمثلى من فى الارض من الجن و الانس، حتى اذا دنوا من الارض، اشرقت الارض لنورهم، و اخذوا مصافهم فقلنا لهم فیکم ربنا عز و علا؟ قالوا لا و هو آت. ثم ینزل اهل السماء الثانیة بمثلى من نزل من الملائکة من اهل السماء الدنیا و بمثلى من فیها من الجن و الانس، حتى اذا دنوا من الارض اشرقت الارض لنورهم و اخذوا مصافهم، قلنا لهم فیکم ربنا؟ قالوا لا و هو آت، ثم ینزلون على قدر ذلک من التضعیف، حتى ینزل الجبار تبارک و تعالى فی ظلل من الْغمام و الْملائکة و یحمل عرشه یومئذ ثمانیة، و هم الیوم اربعة اقدامهم على تخوم الارض السفلى و السماوات الى حجزهم، و العرش على مناکبهم، لهم زجل من التسبیح، یقولون: «سبحان ذى العز و الجبروت، سبحان ذى الملک و الملکوت، سبحان الذى لا یموت، سبحان الذى یمیت الخلائق و لا یموت، سبوح قدوس، رب الملائکة و الروح، سبحان ربنا الاعلى الذى یمیت الخلائق و لا یموت.» فیضع الله تبارک و تعالى کرسیه حیث شاء من ارضه، ثم یهتف بصوته فیقول یا معشر الجن و الانس انى قد انصت لکم، منذ خلقتکم الى یومکم هذا، اسمع قولکم و ابصر اعمالکم، فانصتوا الى، فانما هى اعمالکم و صحفکم، تقرء علیکم منذ خلقتکم، فمن وجد خیرا فلیحمد الله، و من وجد غیر ذلک فلا یلومن الا نفسه.
و قضی الْأمْر و پاداش گرویدگان بسپارند، و در سراى پاداش فرو آرند و پاداش ناگرویدگان بسازند.
و إلى الله ترْجع الْأمور و بازگشت هر کار با خواست خداست، و بازگشت هر چیز با علم وى، و هر بودنى با حکم وى. ترْجع بضم تاء قراءة حجازى و بو عمر و عاصم است، و بفتح تا قراءت باقى، و در معنى متقارب اند و متداخل، لان الامور کلها ترجع الى الله، اذا رجعها الله اى امرها بالرجوع الیه. بعضى مفسران گفتند در معنى ترْجع الْأمور که این تصرف بندگانست و ملکت ایشان در اموال و اسباب دنیا، و نفاذ فرمان بعضى بر بعضى در قیامت، آن همه باطل گردد، و فرمان و حکم جز خداى را عز و جل بر خلق نبود، چنانک گفت و الْأمْر یوْمئذ لله و گفتهاند امور اینجا ارواح است، که جاى دیگر روح را «امر» نام کرد: قل الروح منْ أمْر ربی باز نمود که روحها همه بوى باز گردد، چنانک جاى دیگر گفت الله یتوفى الْأنْفس حین موْتها و قال تعالى کما بدأکمْ تعودون.
قوله تعالى: سلْ بنی إسْرائیل الآیة... بنى اسرائیل اینجایگه مومنان و گرویدگان اهل توراتند، و گفتهاند که جهودان مدینهاند، که میگوید بپرس ازیشان یعنى بر سبیل تنبیه و تقریع، که چند دادیم پدران ایشان را، و گذشتگان ایشان را، ازین نشانهاى روشن، و پیغامهاى نیکو، و معجزات پیدا، و کرامتهاى آشکارا، چون عصا، و ید بیضا، و شکافت دریا، و رهانیدن ایشان از کید اعدا، و از آن پس در تیه من و سلوى.
و منْ یبدلْ نعْمة الله الآیة... و هر که کتاب خداى بگرداند، و در آن تغییر و تبدیل آرد، و آن نعمت که الله تعالى بر ایشان ریخت و در کتاب بایشان داد در کار محمد و بیان نعت وى بپوشد، و در باطل بکوشد فإن الله شدید الْعقاب بدرستى که خداى سخت عقوبت است، عذاب کند این پوشنده نعمت را، و جدا کننده کلمت را، و گفتهاند که نعمت ایدر مصطفى است، میگوید هر که این نعمت که محمد است بدل کند، پس از آنک بوى آمد، که استوار باید گرفت نااستوار گیرد و تصدیق بتکذیب بدل کند، خداى او را عقوبت کند و سخت گیرد.
زین للذین کفروا الْحیاة الدنْیا الآیة... جاى دیگر ازین گشادهتر گفت: و إذْ زین لهم الشیْطان أعْمالهمْ شیطان بر ایشان آراست و بچشم ایشان نیکو نمود این زندگانى دنیا، که جز بساط لهو و لعب نیست، و جز متاع الغرور نیست روزى فراروزى بردن بفرهیب و برخوردارى اندک، و بر آراست بر ایشان کردار بد ایشان، تا بر مومنان و بر درویشان سخریت و افسوس میدارند، و مىخندند. کافران قریش بودند که بر درویشان صحابه چون بلال، و سلمان، و ابو الدرداء، و عبد الله مسعود، و عمار یاسر، و خباب، و صهیب و ابن ام مکتوم مىخندیدند، و بر طریق سخریت میگفتند یکدیگر را: که در نگرید در کار محمد! که میگوید باین درویشان و گدایان که من کار جهان راست کنم، و عرب را بر شکنم، و قاعده دین نو نهم! آن گه گفتند اگر دین وى حق بودى سادات و اشراف قریش و برادران پس رو بودى، نه این گدایان و بى کسان!.
الله تعالى گفت و الذین اتقوْا فوْقهمْ یوْم الْقیامة الآیة... فردا این گدایان و بىکسان بالاى ایشان باشند، اینان در فردوس برین و درجه علیا، و ایشان در قعر جهنم در درکه سفلى.
روى على علیه السلام قال قال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم: «من استذل مومنا او مومنة او حقره لفقره، و قلة ذات یده، شهره الله تعالى یوم القیمة ثم یفضحه، و من بهت مومنا او مومنة او قال فیه ما لیس فیه، اقامه الله على نار من نار جهنم، حتى یخرج مما قاله فیه، و ان المومن اعظم عند الله عز و جل، و اکرم علیه من ملک مقرب.
و لیس شیء احب الى الله عز و جل من مومن تائب او مومن تائبه. و ان المومن یعرف فى السماء کما یعرف الرجل اهله و ولده».
و قال ابو بکر الصدیق: لا تحقرن احدا من المسلمین فان صغیر المسلمین عند الله کبیر و قال یحیى بن معاذ بئس القوم قوم ان استغنى بینهم المومن حسدوه و ان افتقر بینهم استذلوه.
ثم قال و الله یرْزق منْ یشاء بغیْر حساب خداى او را که خواهد روزى میدهد بى اندازه، یعنى بى تبعه در دنیا، و بى شمار و واخواست در عقبى، و گفتهاند که معنى این آنست که روزى دهد چنانک خود خواهد، بى آنک کسى بر وى اعتراضى کند، یا شمار کند که این را چند دادى؟ و او را چون دادى؟ از آنک بى شریک و بى منازع است، و بىنظیر و بى قسیم و بى معانداست، سدیگر معنى آنست که روزى دهد بى شمار، که نه خزینه وى مىبرسد تا بشمار دهد، یا از اجحاف مىترسد تا باندازه دهد، و این کسى را باشد که امروز در سراى خدمت و طاعت حساب از میان برگیرد، و چندانک تواند و طاقت دارد عبادت کند، و چشم از آن بیفکند، و بر حق نشمرد، تا فردا در سراى جزا و نعمت، در ثواب دادن حساب از میان بر گیرد، و بى شمار نعیم خلد بر وى ریزد.